[Forwarded from من می نویسم، پس هستم.]
گفت: من عاشق ادبیات شدم. چون ادبیات همیشگیست... می توانی همانجور که دوست داری عشقت را بزرگ کنی و بهش بال و پر بدهی. ادبیات فراموشت نمی کند ,مهربان است, لطیف , آرام بخش, مرهم. به راستی که مرهم! ادبیات تو را می فهمد. و به پروازت در می آورد. ادبیات دلت را نمی شکند,سرد و بی محبت نمی شود. و تو می توانی ساعت ها در خلوتی عمیق توی مستی ادبیات شنا کنی, بی آنکه نگران خیانتش باشی...
آدم ها گزینه های خوبی برای دل بستن نیستند زهرا، سرانجامشان دوری وفراموشی ست و یک بغل خاطره ی سوخته. دنبال چیز دیگری بگرد. چیزی که هر وقت دلت گرفت و تنها شدی بهش پناه ببری و خیالت جمع باشد که آغوشش باز خواهد بود و گرم، وسیع، مستحکم.
ممنونم که هنوز حرف دل من را می زنی #هدی، بعد از همه روزهای خوش 13 سالگی بعد از همه ی دوستی هایی که کمرنگ و پر رنگ شد، حالا که دلم گرفته این تویی که دوباره می دانی چطور بنویسی م.... بنویس مرا، اصلا قلم ها و دل هایمان سر همان خنده ها و بغل دستی بودن ها و وبلاگ نوشتن ها بهم دیگر گره خورد، از همان روزهایی که عطرتو را از توی کمدت برمی داشتم و می زدم و باهم سرکلاس #عربی از بوی تندش خفه می شدیم بهم گره خورد.... بنویس مرا هدی.... آدم ها گزینه خوبی برای دل بستن نیستند، سرانجامشان دوری و فراموشی است، سرانجامشان دوری و فراموشی ست و یک بغل خاطره سوخته.....
کانال دوست من را بخوانید.
...
https://telegram.me/zhm74